جدول جو
جدول جو

معنی لس شدن - جستجوی لغت در جدول جو

لس شدن
(سَ نَ / نِ کَ دَ)
به فالج مبتلی گشتن. فالج شدن. بی حس شدن. لمس شدن. و نیز رجوع به لس شود
لغت نامه دهخدا
لس شدن
مبتلی گشتن، بی حس شدن
تصویری از لس شدن
تصویر لس شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آس شدن
تصویر آس شدن
نرم شدن، آرد شدن، برای مثال تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی - ۳۵)، رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی - ۶۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس شدن، سست و بی حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ زَ رَ)
بس و کافی شدن، اعتداد. (منتهی الارب). اکتفاء
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ گَدَ)
لک شدن جامه، رنگ نقطه ای از آن بگردیدن. بر اثر آلودگی به چیزی یا براثر ریزش شیئی مایع نقطۀ مخالف رنگ اصلی بر آن پیدا شدن. قطرۀ مایع رنگین یا روغن بر آن افتادن و رنگ محل افتاده را تغییر دادن
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ زَ مَ / مو زَ / زِ دَ)
فالج گونه شدن. بی حس و بی حرکت ارادی گشتن اندامی. لس شدن. بی حس و حرکت شدن عضوی: دستم لمس شده است، حرکت نمیکند
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو نُ / نِ / نَ دَ)
ننر شدن
لغت نامه دهخدا
(سِ بِ سِ نِ شَتَ)
لهیدن. متلاشی شدن چنانکه آلوئی در زیر پای
لغت نامه دهخدا
(سِکْ کَ / کِ بِ زَ کَ دَ)
بر جای خود جنبیدن.
- لغ شدن تخم مرغ و میخ کوفته و هندوانه و جز آن، جنبیدن و گاه جنبانیدن آواز دادن آن.
- لغ شدن دندان، جنبان شدن آن. سست شدن ریشه آن و جنبیدن با محرکی
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.
- لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
رست شدن. رس شدن شکر، متبلور شدن آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به رس و رست و رس کردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلد شدن
تصویر بلد شدن
دانستن، آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
کنایه از شرمنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
داخل شدن، درون آمدن، در رفتن، داخل گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
آهسته از جائی بیرون رفتن و ناپدید شدن آهسته از جایی بیرون رفتن بدون آنکه دیگران متوجه شوند غایب شدن جیم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به شدن
تصویر به شدن
شفا یافتن، نیکو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر شدن
تصویر بر شدن
بالا رفتن بجای مرتفع رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر شدن
تصویر بسر شدن
بسر رسیدن بپایان رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
مضمحل گشتن، کوفته شدن خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس شدن
تصویر لوس شدن
ننر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد، بعلت کهنگی و دیرماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی بسوئی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغ شدن
تصویر لغ شدن
شل شدن و جنبیدن برجای خود: دندانهایش لق شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لک شدن
تصویر لک شدن
رنگ نقطه ای از پارچه و جامه بسببی برنگ دیگر در آمدن لکه دار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رس شدن
تصویر رس شدن
متبلور شدن آن، رست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بس شدن
تصویر بس شدن
کافی شدن، اکتفاء
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفته نشدن، گذشتن عبور کردن گذشتن، پذیرفته نشدن، مردود شدن رفوزه شدن (در امتحان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لق شدن
تصویر لق شدن
((لَ. شُ دَ))
شل شدن، نااستوار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
((~. شُ دَ))
بی حس و حرکت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از له شدن
تصویر له شدن
((لِ شُ دَ))
مضمحل گشتن، حسرت خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لک شدن
تصویر لک شدن
((~. شُ دَ))
رنگ نقطه ای از پارچه یا جامه به سببی به رنگ دیگر درآمدن، لکه دار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آس شدن
تصویر آس شدن
((شُ))
خرد شدن، له شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب شدن
تصویر آب شدن
ذوب شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در شدن
تصویر در شدن
خارج شدن
فرهنگ واژه فارسی سره